این دیگر یکی از آن «دلخوشی های کوچک» زندگی نیست که همیشه حرفشان را می زنم. این حقیقتا یکی از بزرگ ترین دلخوشی هایی است که می تواند در زندگی کسی پیش بیایید! مثلا دیدار یک انسان فوق العاده بعد از یک سال دوری. دور هم جمع شدن خانواده ی زیادی کوچکتان بعد از یک سال. و به طَبَعیت لبخندهای گرم و ژرفی که صورت همهههه را زینت داده. شوخی های احمقانه و خنده هایی که برای آن شوخی ها زیادی اند. بوی عطرش که تقریبا داشت فراموشت می شد. و می دانید کجایش از همه بهتر است؟ اینکه یادش مانده باشد آن موقع ها با چه چیزی بیشتر از همه خوشحال می شدی و با اینکه همه چیز از آن موقع تغییر کرده اما او هنوز سوغاتی هایی برایت می آورد که وقتی 5 ساله بودی برایت می آورد و خودت هم باورت نشود که هزاران برابر بیشتر از آن موقع ها ذوق زده شوی. و می دانید چه چیزی از این هم بهتر است؟ دیدن لبخند مادرش وقتی به او نگاه می کرد.
درباره این سایت