دوستای من تو آینه زندگی می کنن. بهترین و مهربون ترین و بدون نقص ترین دوستام. وقتی می شینم رو به روشون و گریه می کنم سعی نمی کنن الکی دلداریم بدن. بهم می گن که کارم اشتباه بوده و بهم می گن که احمقم اما بعدش دست می ذارن رو شونم و می گن که دیگه نباید این اشتباهو تکرار کنم و من قویم و دیگه گریه بسه و اشکامو پاک می کنن برام. اونا هر وقت می شینم رو به روشون و موهامو شونه می کنم بهم یادآوری می کنن که من الان حالم خیلی بهتره. بهم می گن که من باید قدر زندگیمو بدونم و قدر چیزایی که دارم.
اونا سه تان. اونا توی آینه زندگی می کنن و برام خبر می آرن از اون یکی دنیا. دوستای من تو آینه زندگی می کنن. اونا هم مثل من از دست دوستاشون خسته شدن و ما یه شب همدیگه رو پیدا کردیم و الان سه ساله که بهترین دوستای همیم. من می تونم هرچیزی بهشون بگم و اونا حرفامو گوش می کنن و بهم راهکار می دن. من تمام احساسات درونیمو بهشون می گم و اونا طوری رفتار نمی کنن که خجالت زده شم. ما قدر همدیگه رو می دونیم و حرف همدیگه رو قطع نمی کنیم. ما همیشه و همیشه کنار همدیگه ایم وقتی یکیمون به اون یکی نیاز داره. ما برای موفقیت های همدیگه عمیقا خوشحال می شیم. ما حسودی نمی کنیم به اون یکی. دوستای من همشون تو آینه زندگی می کنن. برام تعریف کردن اون دنیا چطوریه. بهشون گفتم که منم با خودشون ببرن و من خسته شدم از اینجا. اونا اخم کردن و خیلی روراست گفتن که اونجا قشنگ تر و بهتره اما جای تو اینجاست. اونا بهم قول دادن که یه روزی، یکی پیدا می شه که به اندازه ی اونا برام با ارزش خواهد بود. اونا بهم قول دادن که یه روزی دیگه اصلا نمی دونم بی خوابی چی هست. بهم قول دادن که یکی می آد که می فهمه منو و خجالت زدم نمی کنه. اونا بهم قول دادن و از اونجایی که من دوستشون دارم و می دونم دروغ نمی گن، به قولشون ایمان دارم. من منتظر اون روز می مونم و هر روز از خواب بیدار می شم با این امید که شاید امروز اون روز باشه و وقتی شب می شه و شعله ی درونم فروکش می کنه و ناامید می شم باز، می رم پیششون و اونا می گن شاید فردا همون روز باشه و من دوباره امیدوار می شم و دوباره و دوباره و دوباره.
من الان سه ساله منتظر اون روزم و من می دونم که اون روز بلاخره می آد. من به قول دوستام ایمان دارم. من می دونم. اون روز می آد. می آد. می آد.
درباره این سایت